تصویرگر حقیقت کلمات (مروری بر نقاشی های شهید چمران)
متاسفانه من این سعادت را نداشتم که از نزدیک از وجود بسیار استثنایی دکتر چمران بهره ببرم. با توصیفاتی که از طرف دوستان از شهید چمران شده، خودم را در این رابطه کم توفیق می بینم. از طرف دیگر سعادتمندم به خاطر این که از طریق یکی از بستگان ایشان در طیف خاص دکتر چمران قرار گرفته ام. البته در حاشیه، نه مثل دوستانی که در طیف نورانی دکتر چمران قرار داشتند.
وقتی از بنده خواسته شد که تحلیلی درباره آثار نقاشی آقای دکتر چمران داشته باشم، تقاضا کردم تصاویری از آثار نقاشی دکتر چمران داشته باشم، تقاضا کردم تصاویری از آثار نقاشی دکتر چمران را اگر ممکن است برایم بفرستند تا دوباره نقاشی های ایشان را ببینم، این تصاویر را قبلا دیده بودم، اما با عجله از کنارشان گذشته بودم و چیزی در ذهنم نمانده بود. به نظرم رسید که اگر دکتر چمران در زمان ما قرار نداشتند و درگیر این همه مسائل سیاسی و فعالیت های اجتماعی و علمی نبودند، در شرایط مناسب، اگر به مسیر هنر می آمدند قطعا در این زمینه هم یکه تازی می کردند.
دکتر چمران برای رسیدن به «حقیقت» تجربههای متعددی را دنبال کرده است. این تجربهها در زمینههای مختلفی مثل فلسفه، عرفان، دین و حتی «طبیعت» بوده است. خب، بعضی از علوم مثل هندسه هم میتواند وسیلهای برای رسیدن به حقیقت قرار بگیرند. دکتر چمران همه راهها را تجربه میکرد. این بهترین شیوهای بود که سریعتر هم به نتیجه میرسید. در نگاهی به آثار ایشان میبینیم که دکتر چمران با انتخاب یکسری سمبلها که هدف و رهنمود همه آنها هم یکی است، میخواسته است به نوعی به آن «حقیقت واحد» اشاره کند. به همین دلیل در آثار نقاشی خودش از سمبلهایی مثل «اسب سفید»، «شمع» و «کبوتر» استفاده کرده است. «شمع»، هم سمبل نور شخصی و شعله است و هم نماد خلوص و شادمانی.«کبوتر» هم سمبل عشق است و هم نماد پیام و رابطه آسمان با زمین. واسطهای که ما را با عالم بالا پیوند میدهد. در حقیقت کبوتر نمادی از سبکی، بی وزن شدن و نمایشگر روح آزاد شده از جسم است.
یکی از آثار ایشان، تابلوی یک اسب سفید است. «اسب سفید» یک سمبل شناخته شده، هم در فرهنگ ما و هم در فرهنگ بشری است. ما در فرهنگ ایران، رخش و شبدیز را داریم و در فرهنگ اسلامیمان هم «براق و ذوالجناح » را داریم. اسب نمادی از حرکت، عصیان، پویایی و رفتن است.
وقتی در یک نگاه کلی، این سه سمبل «اسب»، «کبوتر» و «شمع» را کنار هم بگذاریم، با مفهوم واحدی از «سمبولیسم »، به عالم دکتر چمران وارد میشویم عالمی که معرف ابعاد عرفانی ایشان است.
از نظر شما آثار یک هنرمند تا چه حدی می تواند انعکاس دهنده صادق روحیه و تفکر یک هنرمند باشد؟
تا حد بسیار زیادی، اصولا اگر دوگانگی در نظر یا عمل هنرمندی باشد، در آثارش متجلی می شود و به همین دلیل، وقتی به آثار نقاشی دکتر چمران نگاه می کنیم، می بینیم همه آنها نشان دهنده یکدستی نظر و عمل یا گفتار و کردار ایشانند و در حقیقت نگاه و ژرفای او را نشان می دهند.
این آثار در چه زمانی و کجا کشیده شده اند؟
چنانچه مهندس چمران گفته اند گویا پس از پیروزی انقلاب و در همین جا در بنیاد. ایشان زمانی که وزیر دفاع بود، در آن شرایط خاص و بحرانی، شب ها که به خانه می آمده گاه ساعت 12 شب به بعد این تابلوها را کشیده است.
یکی از آثار جالب شهید چمران، تمثال حضرت امیر(ع)است که در داخل صفحات یکی از آثار ایشان هم چاپ شده، لطفا درباره این اثر هم توضیح بدهید.
مهندس چمران گفته اند که: تعدادی از تابلوهای شهید چمران که در لبنان بوده، هنوز هم آنجاست. ایشان می گویند که یادم هست که آن را اول بار سیاه و سفید برای من کشید. آن زمان من خودم را کمی لوس کردم و گفتم: چرا سیاه و سفید کشیدی؟هفته بعد ایشان رنگی آن را هم کشیدند. اصل آن سیاه و سفید است.
یک نکته دیگر در کارهای نقاشی دکتر چمران این است که او عاشق حرکت بوده و این تحرک در همه آثارش مشهود است. البته حرکت، حرکتی خشن نیست بلکه لطیف و بی وزن است. حرکت ممکن است حالتهای متفاوتی داشته باشد. حرکت گاه به وسیله یک شی ء انجام می گیرد مثل حرکت قطار. گاهی هم ممکن است حرکت به وسیله یک پرنده انجام بشودو با لطافت یک شعر و یک پیام همراه باشد. نوعی حرکتی که در آثار ایشان است، با توجه به سمبلهایی که برای کارهایشان انتخاب کرده، نشان می دهد که حرکت، حرکت دورانی نیست.
از یک نقطه افقی به یک نقطه دیگر نیست بلکه حرکت از پایین به بالاست. این حرکت از پایین به بالا را شما در تمام آثارشان می بینید. در تابلو «اسب»، «شمع» و «کبوتر» و حتی در تابلوی به ظاهر ایستایی که از حضرت امیر(ع) است. در آنجا هم نگاه و منظر حضرت امیر(ع) روبه بالاست. سنگینی نظر از پایین حرکت می کند و به سمت بالاست. در تابلوهای دیگر این حرکت صعودی در شعله شمع که می سوزد در حرکت اسب و پرنده هم دیده می شود که نوعی ناپایداری را نشان می دهد. حرکت به نقطه ای است که آن نقطه، نقطه اوج با نقطه شهادت است.
به طور کلی نقاشی تا چه حد می تواند انسان را به حقیقت رهنمون کند؟
همانطور که گفتم، برای رسیدن به قله شناخت و حقیقت از خیلی راهها می توان رفت، حتی از طریق ریاضیات و طبیعت، حتی از یک برگ درخت هم می شود به مسیر وارد شد. ولی به نظر می رسد که راه نقاشی-البته اگر درست انتخاب شود-یک راه میانبر است.
اگر از دیدگاه تخصصی و تکنیکی بخواهید آثار نقاشی شهید چمران را تحلیل کنید، کدام یک از این آثار را واجد تکنیک خاصی می دانید؟
آثار دکتر چمران را اگر بخواهیم از دیدگاه تخصصی نگاه کنیم، به کار لطمه می زند، البته در بین آثار ایشان اثری که نشان دهنده ترکیبی از آب و بیکرانگی دریاست، کاری کاملا فنی، حرفه ای و از نظر تکنیکی موفق است. به نظر من همه آثار نقاشی شهید چمران را باید در کنار هم و با هم دید، این آثار به باور من با کلماتی مطابقت دارد که در نوشته ها و نیایش های دکتر چمران است، گویی آن نوشته ها اینجا به «نقش» و «تصویر» تبدیل شده اند و وحدت یافته اند. در کل یک نوع یکدستی بین حرف و عمل و گفتار و کردار را نشان می دهند.
راوی: دکتر محمد حسین حلیمی در سال 1319 در شهر همدان متولد شد. وی که لیسانس نقاشی از دانشکده هنرهای زیبا، فوق لیسانس گرافیک از مدرسه عالی هنرهای تزئینی پاریس، فوق لیسانس هنرهای تجسمی و دکترای زیبایی شناسی از سوربن پاریس دارد.