شهید چمران به روایت صادق طباطبایی

چمران ويژگي‌های اخلاقي ممتازی داشت. اين خصوصیات به ندرت در افراد جمع مي‌شود. او در عين حال كه يك متخصص بود، معلم هم بود. هم انديشمند بود، هم تلاشگر. هم نظامي بود و روحيه سلحشوری داشت و هم يك عارف و مبلغ و مروج. خيلي هم عاطفي بود...

 

 به نقل از پایگاه اینترنتی امام موسی صدر، آن چه در ادامه می‌خوانید، بخشی از گفته‌های مرحوم دکتر صادق طباطبایی درباره شهید چمران در قالب یک گفت‌وگو است که از کتاب «خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی» انتخاب شده است.

شهيد چمران چگونه با امام موسی‌ صدر آشنا شد؟ چه شد كه به لبنان رفت و به چه كارهايی مشغول شد؟

در مورد مهاجرت دكتر چمران به لبنان و پيوستن به امام موسی صدر اين نكته را ذكر كنم كه در سفری كه آقای صدر به اروپا آمدند، توضيحاتي درباره مؤسسات مختلفي كه داير كرده بودند، دادند و اظهار داشتند برای مديريت مؤسسه جبل عامل نياز به نيروی انساني دارند كه هم كاردان و برخوردار از شأن علمي بالا باشد و هم در مديريت تخصصي داشته و هم به لحاظ سياسي و اجتماعي دارای انگيزه و دانش مذهبي باشد.

ما هم در ميان دوستان ارزيابي كرديم و خصوصيات مورد نظر آقای صدر را در دكتر چمران يافتيم و به او اطلاع داديم. ايشان به همراه همسر و بچه‌هايش سفری به آلمان كرد و به منزل ما آمد. (من در آن زمان در دانشگاه آخن بودم و هنوز فارغ‌التحصيل نشده بودم) و پس از آن به لبنان رفت. البته كمي طول كشيد تا آقای صدر و دكتر چمران شيفته هم شدند. چمران به صورت موقت آمده بود تا اوضاع را بررسي كند و پس از آن به آمريكا برگردد و به كار خانواده‌اش سر و سامان دهد تا براي هميشه در لبنان بماند. او در آمريكا در دانشگاه بركلي موقعيت بسيار برجسته‌ای داشت و يكي از افتخارات علوم جديد در رشته الكترونيك و تحقيقات فضايي و از مغزهای متفكر ناسا به حساب مي‌آمد. با اين همه آمدن او به لبنان همان و ماندن ايشان در اين كشور همان! يعني حتي برای رسيدگي به كارهايش به آمريكا بازنگشت. [۱]

مديريت دكتر چمران و تلاش او در رشد و تربيت نوجوانان لبناني خيلي مؤثر بود. ابتدا زبان عربي نمي‌دانست و به ويژه برای آموزش مطالب علمي مشكل داشت [۲] اما خيلي زود زبان عربي را آموخت و بر امور مسلط شد.

 

دلیل ادامه همكاری شهيد چمران با امام موسي صدر چه بود؟

چمران ويژگي‌های اخلاقي ممتازی داشت. اين خصوصیات به ندرت در افراد جمع مي‌شود. او در عين حال كه يك متخصص بود، معلم هم بود. هم انديشمند بود، هم تلاشگر. هم نظامي بود و روحيه سلحشوری داشت و هم يك عارف و مبلغ و مروج. خيلي هم عاطفي بود...

 

اگر در اين زمينه خاطراتي داريد، بيان كنيد.

اتفاقا چند خاطره از او دارم كه هر كدام جالب و تكان دهنده است. يك بار به همراه او در بيروت بودم. حدود ساعت دو بعد از ظهر برگشتيم به صور. او سر حال و قبراق بود. البته از شب قبل كم خوابي داشت چون به خاطر احتمال حمله اسرائيل به نبطيه آماده باش داده بودند. به مؤسسه آمديم و ماشين را پارك كرد. با همديگر به طرف ايواني كه رو به رويش حياط موسسه و زمين ورزش بود، آمديم در ايوان. فرزند چمران، جمال، دويد جلوی پدر و او را محكم بغل كرد. شايد اين حالت ده، پانزده ثانيه بيشتر طول نكشيد كه ديدم چمران يك دفعه جمال را گذاشت زمين و دويد به طرف راهرو و از پله‌ها بالا رفت.

من خيلي تعجب كردم. دنبالش رفتم. ديدم در دفتر كارش روی كاناپه نشسته و بلند گريه مي‌كند. من به سر و شانه‌اش دست كشيدم و گفتم مصطفي چه شده؟ او اشكش را پاك كرد و گفت: «صحنه‌ای ديدم كه اگر تو ديده بودی، قدرت تحمل من را هم نداشتي. وقتي جمال را بغل كردم و بوسيدم چشمم افتاد به يك پسر چهار سالهٔ يتيم به نام بلال كه آنجا پيش يك ستون ايستاده بود و با يك حسرتي به جمال نگاه مي‌كرد. من اين صحنه را كه ديدم، شرمم آمد كه چطور در حضور يك بچه يتيم به خودم اجازه دادم كه پسرم را بغل كنم.» نگران بود كه چگونه از دل اين بچه دربياورد.

دكتر چمران به پسر كوچكش، جمال، بسيار علاقه داشت. پس از بازگشت خانواده‌اش به آمريكا. وقتي اسم جمال را مي‌برد، گويي در دل چمران آتشي زبانه مي‌كشيد. يك روز در موسسه جبل عامل مشغول خوردن ناهار بوديم. من احساس كردم كه چمران به فكر فرو رفته است. از اين حالت‌ها زياد داشت. ناگهان گفت: جمال را بگير! آنگاه به خودش آمد ولي اشك در چشمش جمع شده بود. از ما عذرخواهي كرد اما معلوم بود در حالت عادی نيست. سه، چهار ساعت بعد، نزديك غروب از آمريكا خبر دادند كه متأسفانه جمال داخل استخر افتاده و غرق شده است. هنگامي كه به طرف استخر مي‌رفته است، خانم دكتر چمران از بالكن او را مي‌ديده، مي‌گويد جمال را بگيريد. آن لحظه كه ما فرياد چمران را شنيديم در واقع فرياد همسرش بود كه از دهان چمران خارج شده بود. گويا مي‌ديده فرزندش در استخر مي‌افتد. يكي، دو ساعتي كنارش بوديم تا به لحاظ عاطفي او را آرام كنيم اما او خيلي زود كه واقعاً جای تعجب داشت به حالت عادي بازگشت و برنامه‌هايش را آغاز كرد.

 

برخی از دوستان شما گفته‌اند، زمانی که دکتر چمران به لبنان رفت، برخی از اطرافيان امام صدر مانع ايجاد روابط نزديک بين ايشان و امام صدر می‌شوند؛ به گونه‌ای که دکتر چمران تا حدی دچار يأس و نااميدی شده بود.

بله! به ياد دارم آقای صادق قطب‌زاده با من تماس گرفت و گفت صادق عجله کن برو لبنان که مصطفی دچار مشکل شده و نتوانسته با آقای صدر ارتباط نزديک برقرار کند. من هم بلافاصله به بيروت پرواز کردم. طبيعتاً چون من خواهرزاده امام صدر بودم. وقتی به لبنان سفر می‌کردم، جايی غير از منزل دايی جان نمی‌رفتم. در آن سفر هم دکتر چمران را با خودم به منزل آقای صدر بردم و از آنجا بود که روابط امام موسي با دکتر چمران شکل گرفت و اين روابط به قدری نزديک شد که دکتر چمران پيش از شهادت در وصيت‌نامه‌ای که خطاب به امام موسی صدر نوشت، تمام احساسات خود را بيان داشت. اين وصيت‌نامه بسيار زيبا و جالب است.

در بخشی از این متن می‌گوید: «وصيت مي‌كنم به كسي كه او را بيش از حد دوست مي‌دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسي صدر! كسي كه او را مظهر علي مي‌دانم! او را وارث حسين مي‌خوانم! كسي كه رمز طائفه شيعه و افتخار آن و نماينده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختي، حق‌طلبي و بالأخره شهادت است! آري به امام موسي وصيت مي‌‌كنم… .»

 

غير از رابطه عميق امام موسي صدر با دكتر چمران ديگران چگونه با او برخورد مي‌كردند؟

از آنجا كه دكتر چمران در مجموعه كادر آقای صدر فعاليت داشت، مورد حمله حاسدان و كينه‌توزان قرار داشت. پيش از اين كه دكتر چمران به لبنان بيايد و سرپرستي موسسه جبل عامل را عهده‌دار شود، آقای محمد صالح حسيني مسئول آنجا بود. دوستان آقای صدر به ايشان تذكر داده بودند كه اين فرد با اين كه در تشكيلات متعلق به شما كار مي‌كند و از شما حقوق مي‌گيرد، اما اعتقادي به شما ندارد و عليه شما ديگران را تحريك مي‌كند يا فلسطيني‌های مخالف شما را اينجا مي‌آورد. آقاي صدر تلاش مي‌كردند مدارا كنند و مي‌گفتند اگر كارش را خوب انجام دهد، مهم نيست اخلاص و اعتقاد به من نداشته باشد. مهم اين است كه اين سازمان اداره شود.

سرانجام دكتر چمران تصدي موسسه جبل عامل را عهده‌دار شد. پس از مدتي احساس كرد با اين آقا نمي‌تواند كار كند. لذا او از آنجا رفت. آقای جلال فارسي اين موضوع را به عنوان وابستگي آقای صدر به امپرياليسم و صهيونيسم مي‌داند. يكي از انگيزه‌های تبليغات منفي عليه دكتر چمران و آقای صدر اين مسأله بود. دكتر چمران در نامه‌هايي كه به من مي‌نوشت به بسياری از اين شبهه‌افكني‌ها پاسخ داده است.
.......

[۱]. مطلبي را از يكي از دوستان شنيدم كه خانم دكتر چمران بعد از يكي، دو ماه كه در لبنان به سر برده بود. خوب يك زن آمريكايي بود، البته خيلي بزرگوار و نجيب اما زندگي در جنوب لبنان با آن فقر برايش خيلي مشكل بود. به چمران گفته بود، اينجا نمي‌شود زندگي كرد، بيا برگرديم. لااقل فكر اين چهار تا بچه‌ات را بكن. چمران گفته بود كه من چطور مي‌توانم اين چهارصد، پانصد تا بچه‌ام را رها كنم و اين چهار تا بچه را نگه دارم اينها برای من فرقي ندارند. خانم ايشان برگشت به آمريكا ولي ايشان با وجود علاقه بسيار شديد به بچه‌هايش، در لبنان ماند.

[۲]. بعد از يك مدتي كه كار كرده بود از او پرسيدم مصطفي سر كلاس با دست و اشاره مي‌شود صحبت كرد اما مطلب علمي را چطور حالي بچه‌ها مي‌كني؟ گفته بود اين مشكل اوايل بيشتر بود بعضي وقت‌ها كه درس مي‌دادم مثلاً يك اصل مكانيك را تدريس مي‌كردم، خودم راضي بودم كه توانستم به زبان عربي اين مسائل پيچيده را بگويم. بعد با اولين سؤالي كه دانش‌آموز مي‌كرد، مي‌فهميدم نتوانستم هيچ چيز به او بفهمانم!