سخن گفتن از شهيدی با ابعاد گوناگون، از اسوه ای كه جمع اضداد بود، از آهن و اشك، از شير بيشه نبرد و عارف شب های قيرگون، از پدر يتيمان و دشمن سرسخت كافران بسيار سخت بلكه محال است. سخن گفتن از شهيد دكتر مصطفي چمران، اين مرد عمل و نه مرد سخن، اين نمونه كامل هجرت، جهاد و شهادت، اين شاگرد مكتب علی (ع)، اين مالك اشتر جنوب لبنان و حمزه كربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا كه حتی نمی توان يكي از ابعاد وجودی او را آن گونه كه هست، توصيف كرد و نبايست انتظار داشت كه بتوانيم تصوير كاملی در اين مختصر از او ترسيم نمايیم، كه مردان و رهروان راه علی(ع) و حسين(ع) را با اين كلمات مادی و معيارهای خاكی نمي شود توصيف نمود و سنجيد.
اين مروری است سريع بر حيات كوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ايثار، عشق و فداكاری شهيد دكتر مصطفی چمران.
تولد:
دكتر مصطفی چمران در سال 1311 در تهران، خيابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولك متولد شد.
تحصیلات
وی تحصيلات خود را در مدرسه انتصاريه، نزديك پامنار، آغاز كرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشكده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصيل داد و در سال 1336 در رشته الكترومكانيك فارغ التحصيل شد و يك سال به تدريس در دانشكده فنی پرداخت. وی در همه دوران تحصيل شاگرد اول بود. در سال 1337 پس از یک سال تدریس در دانشگاه تهران با استفاده از بورس تحصيلی شاگردان ممتاز به امريكا اعزام شد و پس از تحقيقات علمی در جمع معروف ترين دانشمندان جهان در دانشگاه كاليفرنيا و معتبرترين دانشگاه امريكا (بركلی) با ممتازترين درجه علمی موفق به اخذ دكترای الكترونيك و فيزيك پلاسما گرديد.
فعـاليت های اجتماعی
از 15سالگي در درس تفسير قرآن مرحوم آيت الله طالقانی، در مسجد هدايت، و درس فلسفه و منطق استاد شهيد مرتضی مطهری و بعضی از اساتيد ديگر شركت مي كرد و از اولين اعضاء انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سياسي دوران دكتر مصدق از مجلس چهاردهم تا ملي شدن صنعت نفت شركت داشت و از عناصر پرتلاش در پاسداری از نهضت ملی ايران در كشمكش های مرگ و حيات اين دوره بود. بعد از كودتای ننگين 28 مرداد و سقوط حكومت دكتر مصدق، به نهضت مقاومت ملی ايران پيوست و سخت ترين مبارزه ها و مسئوليت های او عليه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ايران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، عليه نظام طاغوتی شاه جنگيد و خطرناك ترين مأموريت ها را در سخت ترين شرايط با پيروزی به انجام رسانيد. در امريكا، با همكاری بعضی از دوستانش، براي اولين بار انجمن اسلامی دانشجويان امريكا را پايه ريزي كرد و از مؤسسين انجمن دانشجويان ايراني در كاليفرنيا و از فعالين انجمن دانشجويان ايرانی در امريكا به شمار ميرفت كه به دليل اين فعاليت ها، بورس تحصيلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژيم شاه قطع می شود.
پس از قيام خونين 15 خرداد سال 1342 و سركوب ظاهري مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمينی(ره) دست به اقدامي جسورانه و سرنوشت ساز می زند و همه پل ها را پشت سر خود خراب مي كند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم فكر، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترين دوره های چريكی و جنگ های پارتيزانی را مي آموزد و به عنوان بهترين شاگرد اين دوره شناخته مي شود و فوراً مسئوليت تعليم چريكی مبارزان ايرانی به عهده او گذارده می شود. به علت برخورداری از بينش عميق مذهبی، از ملی گرايی ورای اسلام گريزان بود و وقتي در مصر مشاهده كرد كه جريان ناسيوناليسم عربی باعث تفرقه مسلمين مي شود، به جمال عبدالناصر اعتراض كرد و ناصر ضمن پذيرش اين اعتراض گفت كه جريان ناسيوناليسم عربی آن قدر قوی است كه نمی توان به راحتی با آن مقابله كرد و با تأسف تأكيد می كند كه ما هنوز نمي دانيم كه بيشتر اين تحريكات از ناحيه دشمن و برای ايجاد تفرقه در بين مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و يارانش اجازه می دهد كه در مصر نظرات خود را بيان كنند.
در لبنـان
بعد از وفات عبدالناصر، ايجاد پايگاه چريكی مستقل، براي تعليم مبارزان ايراني، ضرورت پيدا می كند و لذا دكتر چمران رهسپار لبنان مي شود تا چنين پايگاهی را تأسيس كند. او به كمك امام موسی صدر، رهبر شيعيان لبنان، حركت محرومين و سپس جناح نظامي آن، سازمان «امل» را براساس اصول و مبانی اسلامي پی ريزی نموده كه در ميان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تكيه بر ايمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستين اسلام انقلابي را پياده می كند و علي گونه در معركه هاي مرگ و حيات به آغوش گرداب خطر فرو مي رود و در طوفان هاي سهمناك سرنوشت، حسين وار به استقبال شهادت ميتازد و پرچم خونين تشيع را در برابر جبارترين ستمگران روزگار، صهيونيزم اشغال گر و هم دستان خونخوار آنها، راست گرايان (فالانژ)، به اهتزاز در می آورد و از قلب بيروت سوخته و خراب تا قله های بلند كوه های جبل عامل و در مرزهاي فلسطين اشغال شده از خود قهرمانی ها به يادگار گذاشته؛ در قلب محرومين و مستضعفين شيعه جاي گرفته و شرح اين مبارزات افتخارآميز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاك شهدای لبنان، بر كف خيابان هاي داغ و بر دامنه كوه های مرزی اسرائيل براي ابد ثبت گرديده است.
پس از پيروزی انقلاب اسلامی ايران :
دكتر چمران با پيروزی شكوهمند انقلاب اسلامی ايران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربيات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربيت اولين گروه های پاسداران انقلاب در سعدآباد می كند. سپس در شغل معاونت نخست وزير در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر مي اندازد تا سريع تر و قاطعانه تر مسئله كردستان را فيصله دهد تا اينكه بالاخره در قضيه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ايمان و اراده آهينن و شجاعت و فداكاری او بر همگان ثابت می گردد.
در كردستـان :
در آن شب مخوف پاوه، همه اميد ها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل شكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی ها به دست دشمن افتاده بود و موج نيرو های خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزديك تر مي شد. باران گلوله مي باريد و مي رفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگری فراوان توانست اين شب هولناك را با پيروزی به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقي مانده را نجات دهد و شهر مصيبت زده را از سقوط حتمی برهاند. آنگاه فرمان انقلابی امام خمينی (ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهده دكتر چمران واگذار شد. رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ايمان، فداكاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ريزی دكتر چمران در اختيار نيروهاي انقلاب قرار گرفت و عالی ترين مظاهر انقلابی و شكوهمند ترين قهرماني ها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راه ها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيروهای انقلاب اسلامی در آمد و كردستان از خطر حتمی نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادی و شعف به استقبال اين پيروزی رفتند.
مجلـس :
دكتر مصطفی چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامی، از سوی مردم تهران به نمايندگی انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابی، به خصوص در ارتش، حداكثر سعی و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شايسته ارتش اسلامی تبديل شود.
در يكی از نيايش هاي خود بعد از انتخاب نمايندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اينسان خدا را شكر می گويد:
«خدايا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستی خجلم و آنقدر خود را كوچك مي بينم كه نمی توانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايی ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايسته اين همه مهر و محبت باشم.»
وی سپس به نمايندگی رهبر كبير انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.
وزارت دفـاع :
دكتر چمران بعد از اين پيروزی بي نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر انقلاب،امام خمينی (ره) به وزارت دفاع منصوب گرديد.
در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتی، به يك سلسله برنامه های وسيع بنيادی دست زد كه پاك سازی ارتش و پياده كردن برنامه های اصلاحی از اين قبيل است تا به ياری خدا و پشتيبانی ملت، ارتشی به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سرمنزل مقصود برساند.
در خوزستـان :
پس از آغاز جنگ در سال 1359، گروهی از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهی آنان، ستاد جنگ های نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كم كم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد. تنها كسانی كه از نزديك شاهد ماجراهاي تلخ و شيرين، پيروزی ها و شكست ها، شهامت ها و شهادت ها و ايثارگري هاي آنان بودند، به گوشهایی از اين خدمات كه دكتر چمران شخصاً مايل به تبليغ و بازگویی آن ها نبود، آگاهي دارند.
ايجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگ های نامنظم يكی از اين برنامه ها بود كه به كمك آن، جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ های آب در كنار رود كارون و احداث يك كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يك متر در مدتی حدود يك ماه، آب كارون را به طرف تانك های دشمن روانه ساخت، به طوری كه آن ها مجبور شدند چند كيلومتر عقب نشينی كنند و سدی عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.
يكی از كارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ايجاد هماهنگی بين ارتش، سپاه و نيروهای داوطلب مردمی بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگی كامل بين نيروهای موجود، تاكتيك تقريباً جديد جنگی بود؛ چيزی كه ابرقدرت ها قبلاً فكر آن را نكرده بودند. متأسفانه اين هماهنگي در خرمشهر به وجود نيامد و نيروهای مردمی تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولی چندين بار نيروهايی بين دويست تا يك هزار نفر را سازماندهی كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمك ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پياپی دشمن تا مدت ها مقاومت كنند.
محرم ماه شهادت و پيروزی سوسنگرد :
پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رويای قادسيه را تكميل كند و براي دومين بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانكهاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند. دكتر چمران كه از محاصره تعدادی از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آيت الله خامنه ای، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين بار دست به يك حمله خطرناك و حماسه آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيروهای مردمی و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهی كرد و با نظمی نو و شيوهای جديد از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند.
شهيد چمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر مي شتافت كه در محاصره تانك هاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو مي رفت. در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛ نيروهاي كماندوي دشمن از پشت تانك ها به او حمله كردند و او همچون شيری در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه اي به نقطه اي ديگر و از سنگری به سنگری ديگر مي رفت. كماندوهای دشمن او را زير رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانك ها به سوي او تيراندازي مي كردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، بر افروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير مي داد. در همين اثناء، هم رزم با وفايش به شهادت رسيد و او يك تنه به نبرد حسين گونه خود ادامه مي داد و به سوي دشمن حمله مي برد. هرچه تنور جنگ گرم تر می شد و آتش حمله بيشتر زبانه ميی كشيد، چهره ملكوتی او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(ع)، گلگون تر و شوق به شهادتش افزون تر مي شد تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد. خون گرم او با خاك كربلاي خوزستان درهم آميخت و نقشی زيبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفريد و هنوز هم گرمي قطرات خون او گرمي بخش رزمندگان باوفای اسلام و سرخي خونش الهام بخش پيروزی نهايي و بزرگ آنان است. با پاي زخمي بر يك كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمك جوان چابك ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي مي داد. خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكی دروازه سوسنگرد، شور و هيجانی آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بي محابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند. دكتر چمران با همان كاميوني كه خود را به بيمارستانی در اهواز رسانيد و بستری شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگ هاي نامنظم و دوباره با پاي زخمی و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت. جالب اينجا بود كه در همان شبی كه در بيمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تيمسار شهيدفلاحی، فرمانده لشگر 92 ، شهيد كلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمی كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماينده امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتی) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و در همان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.
آغاز حركت مجدد :
به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگ های نامنظم و حركت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پيشروی دشمن و حركت نيرو هاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مي نگريست و مرتب طرح های جالب و پيشنهادات سازنده در زمينههاي مختلف نظامی، مهندسي و حتی فرهنگی ارائه مي داد.
كم كم زخم هاي پاي او التيام مي يافت و او ديگر نمی توانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل به پا خاست و باز هم آماده رفتن به جبهه شد. به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم ديماه 59) كه منجر به شكست قسمتی از نيروهای ما شد و فاجعه هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هليكوپتر كه خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بي سابقه و انتحاری زد. او در حالی كه از درد جنگ به خود می پيچيد و از ناراحتی می خروشيد، آماده حمله به نيروهای پشت جبهه و تداركاتی دشمن در جاده جفير به طلايیه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حملة هوايی دشمن هليكوپترها را مجبور به بازگشت ساخت كه وی از اين بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.
ديدار با امام امت :
پس از زخمی شدن، اولين بار، برای ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثی را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت (ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می داد، او و همه رزمندگان را دعا می كرد و رهنمودهای لازم را ارائه می داد.
او از سكون و عدم تحركی كه در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج مي برد و تلاش می كرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه هاي ابتكاری حركتی به وجود آورد و اغلب اين حركت ها را توسط رزمندگان شجاع و جان بركف ستاد نيز عملی می ساخت. او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه های الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكی مرز است، رسانده تا ارتباط شمالی و جنوبی نيروهای عراقی و مرز پيوسته آنان قطع شود. بالاخره در سي و يكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حمله هماهنگ و برق آسا، ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پيروزی سوسنگرد بزرگترين پيروزی تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولين كسانی بود كه پای به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ در حالی كه دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می كرد. او و فرمانده شجاعش ايرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود توانستند با فداكاری و قدرت تمام تپه های شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالی كه ديگران در هاله ای از ناباوری به اين اقدام جسورانه می نگريستند.
پس از پيروزی ارتفاعات الله اكبر، اصرار داشت نيروهای ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتی براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملی نشد و شهيد چمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاری جان بر كف ستاد جنگ های نامنظم و به فرماندهی ايرج رستمی عملي ساخت. فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرورآفرين بود. نيروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانه كرخه زدند، پلی ابتكاری و چريكی كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را به ياری خدای برگ فتح كردند. اين اولين پيروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی كل قوا بود كه به عنوان طليعه پيروزی های ديگر به حساب آمد. در سی ام خرداد ماه سال شصت، يعني يك ماه پس از پيروزی ارتفاعات الله اكبر، در جلسه فوق العاده شورای عالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت الله اشراقی شركت و از عدم تحرك و سكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. اين آخرين جلسه شورای عالی دفاع بود كه شهيد چمران در آن شركت داشت و فردای آن روز، روز غم انگيز و بسيار سخت و هولناكی بود.
به سوی قربانگاه :
در سحرگاه سی و يكم خردادماه شصت، ايرج رستمی فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكتر چمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود. دسته اي از دوستان صميمی او ميی گريستند و گروهی ديگر مبهوت فقط به هم مي نگريستند. از در و ديوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسيم شهادت مي وزيد و گويی همه در سكوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناك بودند.
شهيد چمران، يكی ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جای رستمی معرفي كند و در لحظه حركت وی، يكی از رزمندگان با سادگی و زيبايی گفت: «همانند روز عاشورا كه يكايك ياران حسين(ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسيد و اينك خود او همانند ظهر عاشورای حسين(ع) آماده حركت به جبهه است» همه اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می كردند و با نگاه های اندوه بار تا آنجا كه چشم می ديد و گوش می شنيد، او و همراهانش را دنبال می كردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگينی می كرد. دكتر چمران، شب قبل در آخرين جلسه مشورتی ستاد، يارانش را با وصايای بی سابقه ای نصيحت كرده بود و خدا می داند كه در پس چهره ساكت و آرام ملكوتی او چه غوغا و چه شور و هيجانی از شوق رهايی، رستن از غم و رنج ها، شنيدن دروغ و تهمت ها و دم برنياوردن ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسيار ياران باوفاي او به شهادت رسده بودند و اينك او خود به قربانگاه می رفت. سال ها ياران و تربيت شدگان عزيزش در مقابل چشمانش و در كنارش شهيد شدند و او آن ها را بر دوش گرفت و خود در اشتياق شهادت سوخت، ولي خداي بزرگ او را در اين آزمايش های سخت محك مي زد و مي آزمود، او را هر چه بيشتر می گداخت و روحش را صيقل می داد تا قربانی عالي تری از خاكيان را به ملائك معرفی نمايد و بگويد: انی اعلم مالاتعلمون. «من چيزهايی مي دانم كه شما نميی دانيد» به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت الله اشراقی و شهيد تيمسار فلاحی را ملاقات كرد. براي آخرين بار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همه رزمندگان را در كانالی پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت ايرج رستمی را به آنها تبريك و تسليت گفت و با صدايی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عميق و پرنور و چهرهای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می برد» خداوند ثابت كرد كه او را دوست می دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.
شهـادت :
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و ديده بوسی كرد، به همه سنگرها سركشی نمود و در خط مقدم، در نزديك ترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تأكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غيرمسلح ديده می شد و مطمئناً دشمن هم آن ها را ديده بود. آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند. يارانش از او فاصله گرفتند و هر يك در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه ای جانكاه بودند كه خمپاره ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكی از خمپاره های صداميان، يكی از نمونه های كامل انسانی كه مايه مباهات خداوند است، يكی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسين(ع)، يكي از عارفان سالك راه حق و حقيقت و يكي از ارزشمندترين انسان های علی گونه و يكي از ياران با وفای امام خمينی(ره) از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلی پيوست.
تركش خمپاره دشمن به پشت سر دكتر چمران اصابت كرد و تركش های ديگر صورت و سينه دو يارش را كه در كنارش ايستاده بودند، شكافت و فرياد و شيون رزمندگان و دوستان و برادران باوفايش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاري بود و چهره ملكوتی و متبسم و در عينحال متين و محكم و موقر آغشته به خاك و خونش، با آنكه عميقاً سخن ها داشت، ولی ظاهراً ديگر با كسی سخن نگفت و به كسی نگاه نكرد. شايد در آن اوقات، همانطوری كه خود آرزو كرده بود، حسين(ع) بر بالينش بود و او از عشق ديدار حسين(ع) و رستن از اين دنيای پر از درد و پيوستن به روح، به زيبايی، به ملكوت اعلی و به ديار مصفای شهيدان، فرصت نگاهي و سخني با ما خاكيان را نداشت. در بيمارستان سوسنگرد كه بعداً به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمك های اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس كه فقط جسم بی جانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خدای خويش پرواز كرد و ندای پروردگار را لبيك گفت كه: «ارجعي الي ربك راضيه مرضيه» از شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام، اين فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حركت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلكه امت مسلمان ايران و شيعيان محروم لبنان به پا خاستند و حتي ملل مستضعف و رنج دیده دنيا غرق در حسرت و ماتم گرديدند.
امواج خروشان مردم حق شناس ما، خشمگين از اين جنايت صدام و اندوهبار و اشك آلود، پيكر پاك او را در اهواز و تهران تشييع كردند كه «انالله و انّا اليه راجعون» بلي، اين چنين زندگی سراسر تلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خداي او آغاز گشت و اين چنين در كربلای خوزستان در جهاد و نبرد روياروی عليه باطل، حسين گونه به خاك شهادت افتاد و به ملكوت اعلی عروج كرد و به آرزوی ديرين خود كه قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نايل گشت.
خدايش رحمت كند و او را با حسين(ع) و شهداي كربلا محشور گرداند.
این کتاب حاصل یک دوره سخنرانی علمی و عرفانی در کانون توحید در ایام ماه مبارک رمضان سال 1359 می باشد.به طور خلاصه کتاب شامل بحث هایی در خصوص « خدا و روح و عالم غیب» و همچنین« بررسی مکاتب بشری و الهی » و در نهایت معرفی مکتب اسلام است.
آنچه در این مجموعه تحت عنوان نیایشها به دست شما سپرده می شود از همان روح لطیف شهید چمران سرچشمه می گیرد که نمی توان آنرا توصیف نمود و هرکس به قدر خلوص و عرفان خود بهره ای بر خواهد گرفت.تفاوت فراوان مناجات او با بسیاری از دیگر از مناجات های بشری،عجین بودن آن ها با زندگی و حیات روزمره اوست که صرفاً روحانی و سوای این دنیای خاکی نیست. این راز و نیاز ها بازگو کننده حالات مبارزاتی او از آمریکا تا آخرین لحظات زندگی آن شهید بزرگوار میباشد
مجموعه حاضر در برگیرنده یادداشت های شهید چمران در خصوص حماسه آزادسازی سوسنگرد در تاریخ 26 آبان 1360 می باشد. امید است که این کتاب گوشه ای از جزییات و ناگفته های دلاورمردان دفاع مقدس و شهادت طلبی دکتر چمران را روشن سازد.
این کتاب حاصل یک دوره سخنرانی علمی و عرفانی در کانون توحید در ایام ماه مبارک رمضان سال 1359 می باشد.به طور خلاصه کتاب شامل بحث هایی در خصوص « خدا و روح و عالم غیب» و همچنین« بررسی مکاتب بشری و الهی » و در نهایت معرفی مکتب اسلام است.
خلاصه ای از زندگی شهید چمران در مجموعه ای 15 صفحه ای
این کتاب شامل متن دو سخنرانی : تاثیر پیروزی انقلاب اسلامی ایران بر منطقه و کشورهای جهان، و انقلاب اسلامی در راه تحقق ظهور حضرت مهدی (عج) ؛ می باشد. همچنین تعدادی از نیایش های شهید بزرگوار نیز در این کتاب قرار داده شده است.
کتاب حاضر شامل دست نگاشته های شهید دکتر مصطفی چمران درباره ی حضرت علی(ع) و راز و نیازهای او به همراه سه سخنرانی می باشد و سعی شده است تا در این کتاب از نگاهی دیگر به امام علی(ع) نگریسته شود،و آن نگاه شهیدی می باشد که از عاشقان دل سوخته ی علی است که همه ی عمر نام علی و یاد علی، روحیه بخش دردها و تنهایی او بوده است.
کتاب حاضر گزیده ای از دست نوشته ها و سخنرانی های شهید چمران و حاصل مطالعه و بررسی کلید نوشته ها و سخنرانی های او (در لبنان،اروپا و ایران) درباره ی لبنان است،که بر اساس حوادث تاریخ منسجم و تدوین شده است.این مجموعه ارائه دهنده ی تاریخ و تحلیل واقعی جهت شناخت توده ی محروم ملت لبنان و نه چندان کامل وجامع از خدمات،شهید چمران است.
آنچه در این مجموعه گردآوری شده عموماًاز دست نگاشته های شهید چمران در دوران بستری پس از واقعه ی سوسنگرد و زخمی شدن اوست که فرصت بیشتری برای نگارش به دست آورده بود؛گرچه ممکن است از سایر دست نگاشته ها نیز استفاده شده باشد.بخش اعظم نگاشته ها در مورد انقلاب اسلامی و چگونگی انقلابی بودن و بخش مهم دیگری پیرامون موضوع جنگ تحمیلی است.نوشته های زیادی هم مباحث عرفانی،فلسفی،سیاسی و هنری و تعدادی از دست نگاشته ها در ارتباط با شهدای بزرگوار است.در این کتاب از هر دری سخن گفته شده و مجموعه ای گیرا جذاب و آموزنده و عبرت انگیز فراروی خواننده قرار می دهد.
دکتر مصطفی چمران پس از اعزام به آمریکا جهت ادامه تحصیل در آمریکا به طور منظم در جلسات هفتگی انجمن اسلامی دانشجویان شرکت و سخرانی می نمود. یکی از فعالیت های هفتگی انجمن خواندن دعای کمیل بود. از آن جا که بسیاری از دانشجویان به زبان عربی تسلط نداشتند، او دست به ترجمه دعا و همچنین نگارش مقدمه ای با دست خط خویش زد که در کتاب حاضر عیناً به چاپ رسیده است.
همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی ماجراهای کردستان آغاز شد تا با ایجاد درگیری های داخلی کشور را از درون متلاشی سازد که در این بین حادثه پاوه از اهمیتی خاص برخوردار است. در این کتاب مجموعه یادداشت و سخنرانی های شهید در مورد قضایای کردستان و چگونگی ایجاد این مشکل ، توضیح وقایع و مبارزات به جهت حل مشکلات، جمع آوری شده است.
کتاب حاضر در واقع مجموعه ی تاریخ دار از دست نگاشته های شهید چمران، بدون در نظر گرفتن موضوعی خاص می باشد که فقط بر طبق زمان نگارش آن ها دسته بندی شده است. آنچه در این نوشته ها نمایان است حرکت شهید چمران در طول زندگی خویش ( آمریکا، لبنان و ایران) در مسیر الهی و نشان دهنده حالات عرفانی و عاشقانه اوست.
این مجموعه زیبا بازگو کننده بسیاری از حالات شهید دکتر مصطفی چمران در در لحظات مختلف زندگی ایشان می باشد که می تواند به ویژه برای ره پویان عرفان ،راهنمایی ارزنده و سازنده باشد.
عارفانه،نامی که برای مجموعه دست نگاشته ها گذاشته شده است،گویای آن نیست که همه این مجموعه، مباحثی عرفانی است،بلکه بازگوکننده ی روحیه و حالات عارفانه و عاشقانه،خلوص و عرفان عملی شهید دکتر مصطفی چمران است.
سخنرانی امام در جمع مردم 1 تیرماه 60
پیام امام خمینی (ره ) به مناسبت شهادت دکتر چمران
بسم الله الرحمن الرحیم
إنا للَّه و إنا إلیه راجعون
شهادت انسانساز سردار پر افتخار اسلام و مجاهد بیدار و متعهد راه تعالی و پیوستن به ملا اعلی، دکتر مصطفی چمران را به پیشگاه ولی عصر- ارواحنا فداه- تسلیت و تبریک عرض میکنم.
تسلیت از آن رو که ملت شهیدپرور ما سربازی را از دست داد که در جبهههای نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ایران حماسه میآفرید و سرلوحه مرام او اسلام عزیز و پیروزی حق بر باطل بود. او جنگجویی پرهیزکار و معلمی متعهد بود که کشور اسلامی ما به او و امثال او احتیاج مبرم داشت. و تبریک از آن رو که اسلام بزرگ چنین فرزندانی تقدیم ملتها و تودههای مستضعف میکند و سردارانی همچون او در دامن تربیت خود پرورش میدهد. مگر چنین نیست که زندگی عقیده و جهاد در راه آن است.
چمران عزیز با عقیده پاک خالص غیر وابسته به دستجات و گروههای سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم کرد.او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار کرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید.
هنر آن است که بیهیاهوهای سیاسی و خودنماییهای شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف کند نه هوی، و این هنر مردان خداست.
او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش بخیر. و اما، ما میتوانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست که دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند. من این ضایعه را به ملت شریف ایران و لبنان، بلکه به ملتهای مسلمان و قوای مسلح و رزمندگان در راه حق و به خاندان این مجاهد عزیز تسلیت عرض میکنم و از خداوند تعالی رحمت برای او و صبر و اجر برای بازماندگان محترمش خواهانم.
روح الله الموسوی الخمینی
امام خمینی (ره)؛ 01 تیر 1360
منبع : http://emam.com/-/QSrxnW
اولاً این شهید یک دانشمند بود؛ یک فرد برجسته و بسیار خوشاستعداد بود. خود ایشان برای من تعریف می کرد که در آن دانشگاهی که در کشور ایالات متحدهی آمریکا مشغول درسهای سطوح عالی بوده - آنطور که به ذهنم هست ایشان یکی از دو نفرِ برترینِ آن دانشگاه و آن بخش و آن رشته محسوب میشده - تعریف میکرد برخورد اساتید را با خودش و پیشرفتش در کارهای علمی را. یک دانشمند تمامعیار بود. آن وقت سطح ایمان عاشقانهی این دانشمند آنچنان بود که نام و نان و مقام و عنوان و آیندهی دنیائىِ به ظاهر عاقلانه را رها کرد و رفت در کنار جناب امام موسای صدر در لبنان و مشغول فعالیتهای جهادی شد؛ آن هم در برههای که لبنان یکی از تلخترین و خطرناکترین دورانهای حیات خودش را میگذرانید. ما اینجا در سال 57 میشنیدیم خبرهای لبنان را. خیابانهای بیروت سنگربندی شده بود، تحریک صهیونیستها بود، یک عده هم از داخل لبنان کمک میکردند، یک وضعیت عجیب و گریهآوری در آنجا حاکم بود، و صحنه هم بسیار شلوغ و مخلوط بود.
همان وقت یک نواری از مرحوم چمران در مشهد دست ما رسید که این اولین رابطه و واسطهی آشنائی ما با مرحوم چمران بود. دو ساعت سخنرانی در این نوار بود که توضیح داده بود صحنهی لبنان را که لبنان چه خبر است. برای ما خیلی جالب بود؛ با بینش روشن، نگاه سیاسىِ کاملاً شفاف و فهم عرصه - که توی آن صحنهی شلوغ چه خبر است، کی با کی طرف است، کیها انگیزه دارند که این کشتار درونی در بیروت ادامه داشته باشد - اینها را در ظرف دو ساعت در یک نواری ایشان پر کرده بود و فرستاده بود، که دست ما هم رسید. رفت آنجا و تفنگ دستش گرفت. بعد معلوم شد که نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مهشکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص میکند؛ چراغ مهشکن لازم است که همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد که انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا.
از اول انقلاب هم در عرصههای حساس حضور داشت. رفت کردستان و در جنگهایی که در آنجا بود حضور فعال داشت؛
بعد آمد تهران و وزیر دفاع شد؛ بعد که جنگ شروع شد، وزارت و بقیهی مناصب دولتی و مقامات را کنار گذاشت
و آمد اهواز،جنگید و ایستاد تا در 31 خرداد سال 60 به شهادت رسید. یعنی برای او مقام ارزش نداشت، دنیا ارزش نداشت،
جلوههای زندگی ارزش نداشت.
اینجور هم نبود که یک آدم خشکی باشد که لذات زندگی را نفهمد؛ بعکس، بسیار لطیف بود، خوشذوق بود،
عکاس درجهی یک بود - خودش به من میگفت من هزارها عکس گرفتهام، اما خودم توی این عکسها نیستم؛
چون همیشه من عکاس بودهام - هنرمند بود. دل باصفائی داشت؛ عرفان نظری نخوانده بود؛
شاید در هیچ مسلک توحیدی و سلوک عملی هم پیش کسی آموزش ندیده بود، اما دل، دل خداجو بود؛ دل باصفا، خداجو، اهل مناجات، اهل معنا.
انسان باانصافی بود. لابد قضیهی پاوه را شماها میدانید که در پاوه بر روی بلندیها، بعد از چند روز جنگیدن، مرحوم چمران با چند نفرِ معدودِ همراهش، محاصره شده بودند؛ ضد انقلاب اینها را از اطراف محاصره کرده بود و نزدیک بود به اینها برسند که امام اینجا از قضیه مطلع شدند، و یک پیام رادیوئی از امام پخش شد که همه بروند طرف پاوه؛ دوی بعدازظهر این پیام پخش شد؛ ساعت چهار بعدازظهر من توی این خیابانهای تهران شاهد بودم که همین طور کامیون و وانت و اینها بودند که از مردم عادی و نظامی و غیر نظامی از تهران و همین طور از همهی شهرستانهای دیگر، راه افتادند بروند طرف پاوه. بعد از قضیهی پاوه که مرحوم شهید چمران آمده بود تهران، توی جلسهای که ما بودیم به نخستوزیرِ وقت گزارش میداد که بین اینها هم از قدیم یک رابطهی عاطفیای وجود داشت. مرحوم چمران توی آن جلسه اینجوری گفت: وقتی ساعت دو پیام امام پخش شد، به مجرد پخش پیام امام و قبل از آنی که هنوز هیچ خبری از حرکت مردم به آنجا برسد، ما احساس کردیم که کأنه محاصره باز شد. می گفت: حضور امام و تصمیم امام و پیام امام آنقدر مؤثر بود که به صورت برقآسا و به مجرد اینکه پیام امام رسید، کأنه برای ما همهی آن فشارها به پایان رسید؛ ضد انقلاب روحیهی خودش را از دست داد و ما نشاط پیدا کردیم و حمله کردیم و حلقهی محاصره را شکستیم و توانستیم بیاییم بیرون. آنجا نخستوزیر وقت خشمگین شد و به مرحوم چمران توپید که ما این همه کار کردیم، این همه تلاش کردیم، تو چرا همهی این را به امام مستند میکنی؟! یعنی هیچ ملاحظه نمیکرد؛ منصف بود. بااینکه میدانست که این حرف گلهمندی ایجاد خواهد کرد، اما گفت.
حضور برای او یک امر دائمی بود. ما از اینجا با هم رفتیم اهواز؛ اولِ رفتن ما به جبهه، به اتفاق رفتیم. توی تاریکی شب وارد اهواز شدیم. همه جا خاموش بود. دشمن در حدود یازده دوازده کیلومتری شهر اهواز مستقر بود. ایشان شصت هفتاد نفر هم همراه داشت که با خودش از تهران جمع کرده بود و آورده بود؛ اما من تنها بودم؛ همه با یک هواپیمای سی - 130 رفته بودیم آنجا. به مجردی که رسیدیم و یک گزارش نظامی کوتاهی به ما دادند، ایشان گفت که همه آماده بشوید، لباس بپوشید تا برویم جبهه. ساعت شاید حدود نه و ده شب بود. همان جا بدون فوت وقت، برای کسانی که همراه ایشان بودند و لباس نظامی نداشتند، لباس سربازی آوردند و همان جا کوت کردند؛ همه پوشیدند و رفتند. البته من به ایشان گفتم که من هم میشود بیایم؟ چون فکر نمیکردم بتوانم توی عرصهی نبرد نظامی شرکت کنم. ایشان تشویق کرد و گفت بله، بله، شما هم میشود بیائید. که من هم همان جا لباسم را کندم و یک لباس نظامی پوشیدم و - البته کلاشینکف داشتم که برداشتم - و با اینها رفتیم.
یعنی از همان ساعت اول شروع کرد؛ هیچ نمیگذاشت وقت فوت بشود. ببینید، حضور این است. یکی از خصوصیات خصلت بسیجی و جریان بسیجی، حضور است؛ غایب نبودن در آنجایی که باید در آنجا حاضر باشیم. این یکی از اوّلیترین خصوصیات بسیجی است.
در روز فتح سوسنگرد - چون میدانید سوسنگرد اشغال شده بود؛ بار اول فتح شد، دوباره اشغال شد؛ باز دفعهی دوم حرکت شد و فتح شد - تلاش زیادی شد برای اینکه نیروهای ما - نیروهای ارتش، که آن وقت در اختیار بعضی دیگر بودند - بیایند و این حمله را سازماندهی کنند و قبول کنند که وارد این حمله بشوند. شبی که قرار بود فردای آن، این حمله از اهواز به سمت سوسنگرد انجام بگیرد، ساعت حدود یک بعد از نصف شب بود که خبر آوردند یکی از یگانهائی که قرار بوده توی این حمله سهیم باشد را خارج کردهاند. خب، این معنایش این بود که حمله یا انجام نگیرد یا بکلی ناموفق بشود. بنده یک یادداشتی نوشتم به فرماندهی لشکری که در اهواز بود و مرحوم چمران هم زیرش نوشت - که اخیراً همان فرماندهی محترم آمده بودند و عین آن نوشتهی ما را قاب کرده بودند و دادند به من؛ یادگار قریب سی ساله؛ الان آن کاغذ در اختیار ماست - و تا ساعت یک و خردهای بعد از نصف شب ما با هم بودیم و تلاش میشد که این حمله، فردا حتماً انجام بگیرد. بعد من رفتم خوابیدم و از هم جدا شدیم.
صبح زود ما پا شدیم. نیروهای نظامی - نیروهای ارتش - که حرکت کردند، ما هم با چند نفری که همراه من بودند، دنبال اینها حرکت کردیم. وقتی به منطقه رسیدیم، من پرسیدم چمران کجاست؟ گفتند: چمران صبح زود آمده و جلو است. یعنی قبل از آنی که نیروهای نظامىِ منظم و مدون - که برنامه ریخته شده بود که اینها در کجا قرار بگیرند و آرایش نظامیشان چگونه باشد - حرکت بکنند و راه بیفتند، چمران جلوتر حرکت کرده بود و با مجموعهی خودش چندین کیلومتر جلو رفته بودند. بعد هم الحمدللَّه این کار بزرگ انجام گرفت، و چمران هم مجروح شد. خدا این شهید عزیز را رحمت کند. اینجوری بود چمران. دنیا و مقام برایش مهم نبود؛ نان و نام برایش مهم نبود؛ به نام کی تمام بشود، برایش اهمیتی نداشت. باانصاف بود، بیرودربایستی بود، شجاع بود، سرسخت بود. در عین لطافت و رقت و نازکمزاجی شاعرانه و عارفانه، در مقام جنگ یک سرباز سختکوش بود.
من خودم میدیدم شلیک آر.پی.جی را که نیروهای ما بلد نبودند، به آنها تعلیم میداد؛ چون آر.پی.جی جزو سلاحهای سازمانی ما نبود؛ نه داشتیم، نه بلد بودیم. او در لبنان یاد گرفته بود و به همان لهجهی عربی آر.بی.جی هم میگفت؛ ماها میگفتیم آر.پی.جی، او میگفت آر.بی.جی. او از آنجا بلد بود؛ یک مقدار هم از یک راههائی گیر آورده بود؛ تعلیم میداد که اینجوری آر.پی.جی را بایستی شلیک کنید. یعنی در میدان عملیات و در میدان عمل یک مرد عملی به طور کامل. حالا ببینید دانشمند فیزیک پلاسماىِ در درجهی عالی، در کنار شخصیت یک گروهبانِ تعلیم دهندهی عملیات نظامی، آن هم با آن احساسات رقیق، آن هم با آن ایمان قوی و با آن سرسختی، چه ترکیبی میشود. دانشمند بسیجی این است؛ استاد بسیجی یک چنین نمونهای است. این نمونهی کاملش است که ما از نزدیک مشاهده کردیم. در وجود یک چنین آدمی، دیگر تضاد بین سنت و مدرنیته حرف مفت است؛ تضاد بین ایمان و علم خندهآور است. این تضادهای قلابی و تضادهای دروغین - که به عنوان نظریه مطرح میشود و عدهای برای اینکه امتداد عملی آن برایشان مهم است دنبال میکنند - اینها دیگر در وجود یک همچنین آدمی بیمعنا است. هم علم هست، هم ایمان؛ هم سنت هست، هم تجدد؛ هم نظر هست، هم عمل؛ هم عشق هست، هم عقل. اینکه گفتند:
با عقل آب عشق به یک جو نمیرود
بیچاره من که ساخته از آب و آتشم
نه، او آب و آتش را با هم داشت. آن عقل معنوىِ ایمانی، با عشق هیچ منافاتی ندارد؛ بلکه خود پشتیبان آن عشق مقدس و پاکیزه است.
خب، حالا توقعی که ما داریم و این توقع، توقع زیادی هم نیست، یعنی آن زمینهای که انسان مشاهده میکند - این روحیه های پرنشاط شما، این دلهای پاک و صاف، این ذهنهای روشن، این جوّال بودن فکرهای شما که انسان در عرصههای مختلف از نزدیک شاهد است - این امید را و این توقع را به انسان میبخشد، این است که فرآوردهی دانشگاه جمهوری اسلامی - نه به نحو استثنا بلکه به نحو قاعده - چمرانها باشند؛ نه اینکه چمرانها یک استثنا باشند. این امید، امید بیجائی نیست.
بیانات در دیدار اعضای بسیجی هیئت علمی دانشگاهها - ۱۳۸۹/۰۴/۰۲
چمران در میان کمونیست ها نماز می خواند تا دیگران هم جرات کنند نماز بخوانند
در آن زمان بعد از ملی شدن صعنت نفت و حکومت دکتر مصدق فضای دانشگاه از لحاظ فکری در دست چپ ها بود.در آن سال ها هرکس می خواست بگوید روشن فکرم، ادعای کمونیستی و مارکسیستی بودن می کرد، کمونیست ها هم بعد از کودتای 28 مرداد تشکیلات زیر زمینی خود را داشتند و در دانشگاه ها فعال بودند. در آن شرایط بعضی از دانشگاه ها نمازخانه ای دایر کردند و دانشکده فنی هم جز اولین دانشگاه ها بود که نمازخانه تشکیل داد اما تعداد اندکی برای نماز آنجا می رفتند. شهید چمران، به طور مداوم آنجا نماز می خواند چون می خواست تا نمازخوان های دیگر هم جرات کنند و به مسجد بیایند.
خود شهید هم در دست نوشته هایش به این نمازخواندن اشاره می کند و می گوید« از این که راز و نیاز خود را با خدای خویش فاش کنم احساس گناه می کنم. چون رنگی از غرور و خودخواهی بر من زده و صدق و اخلاصم کاسته شده است. این را تحمل می کنم شاید دل درمند دیگری با این راز و نیاز هماهنگ شود و در این دنیا غریب نمانم
این نشان دهنده ی نیروسازی و کادرسازی شهید چمران است وگرنه نمی خواست خودنمایی کند.
شهید چمران انجمن دانشجویان ایران در آمریکا را از کنترل سفارت درآورد و آن را اسلامی کرد
مصطفی شاگرد ممتاز، در مبارزات پیشتاز، در علوم وهنر صاحب نظر ، در مذهب خالص و در مدیریت منحصر به فرد بود. وقتی به آمریکا رفت، یک انجمن دانشجویان ایران بود که توسط سفارت ایران و ساواک هدایت می شد اما با حضور و انتخاب شدنش به عنوان رئیس این انجمن آن را از دست سفارت ایران و اردشیر زاهدی درآورد. شهید مصطفی چمران این انجمن دانشجویی را تبدیل به انجمن اسلامی دانشجویان کرد و بعدها انجمن دانشجویان مسلمانان جهان هم را تشکیل داد.در آن سال ها هفته ای یک سخنرانی مذهبی و دعوت به اسلام را در قلب آمریکا انجام می داد.
شهید چمران آنقدر مخفیانه عمل می کرد که ساواک دوسال او را گم کرده بود
دوسالی که در مصر بود سازمان سیا ، FBI ، ساواک و سفارت ایران، هیچکدام نفهمیدند و نتوانستند او را پیدا کنند.در کتابی هم که وزارت اطلاعات از اسناد آن زمان منتشر کرد، این دوسال خالی است.
در مصر آموزش های جنگ چریکی می دید و بعد از آن که سادات بر سر قدرت آمد با افکار او نتوانست کنار بیاید و مدتی به ایران آمد. بعدا با دعوت امام موسی صدر به لبنان رفت و در آن جا می خواست تشکیلاتی علیه شاه سازماندهی کند اما وقتی وضعیت شیعیان لبنان را دید نظرش عوض شد و تشکیلاتی برای آن ها درست کرد.
وقتی سال 52 به طور مخفیانه به دیدن او در لبنان رفتم، در سفری که از محل اقامتش به بیروت داشتیم، نهار نمی توانستیم بخوریم چون یک رستوران که مشروب در آن نباشد پیدا نمی شد.لبنان در شرایطی بود که عروس خاورمیانه بود و دنیای کاباره ها در آن جا قرار داشت. دکترای الکترونیک و اولین دانشمند هسته ای ایران در اولین حضورش در لبنان از حسین(ع) سخن می گوید و شیعیان لبنان را بشارت می دهد که پیروزی نزدیک است؛ هرکسی به راه حسین (ع) معتقد است می تواند وی را دنبال کند تا حتی با مشت در مقابل تانک های اسرائیلی بایستند.
وقتی اسرائیل به لبنان حمله کرد این شهید چمران بود که در محروم ترین مناطق که یتیمان شیعه بودند، حلقه های مقاومت تشکیل داد؛ درآن زمان ارتش لبنان با اسرائیل مشکلی نداشت، یاسرعرفات هم هیچ گاه جنگ درستی با اسرائیل نکرد و در نهایت در آغوش دشمن هم قرار گرفت. شهید چمران با حدود 45 نفر و کمبود مهمات که جز کلاشینکف و آرپی چی نداشتند طی یک طراحی دقیق تانک های اسرائیلی را نابود کردند.
خاطره سید حسن نصرالله در 18 سالگی؛ چمران به من گفت از جوانان شجاع خوشم می آید
در زمان حمله اسرائیل دکتر چمران برای هر روستا یک فرمانده نظامی تعیین و جوانان آن جا را مسلح می کرد تا در مقابل اسرائیل مقاومت کنند.اسرائیلی ها این چیزها را مطرح نکردند چون از ضعفشان می ترسیدند و فلسطینی ها نیز که ادعای مبارزه داشتند این کار را نکردند اما شهید چمران به سید حسن نصرالله 18 ساله حکم فرماندهی روستای بازوریه را می دهد.
خود سید حسن نصرالله تعریف کرد که من به دکتر چمران گفتم که جوان هستم، اما او دستش را بر پشت من زد و گفت من از جوانان شجاع خوشم می آید.
شهید چمران قذافی و صدام را از یک جنس و نوکر آمریکا می دانست
دکتر چمران در اولین سخنرانی اش علیه قذافی کثیف حرف زد و گفت صدام و قذافی از یک جنس اند و هردو نوکر آمریکا، اما هیچ کس حرفش را گوش نمی داد.
امام به شهید چمران گفت اگر انقلاب اسلامی استوار شود مشکل لبنان هم حل می شود
شهید چمران با توجه به غیبت امام موسی صدر، نگران شیعیان لبنان بود برای همین در دیداری که با امام داشت از وی خواست که از ایران برود. امام به او گفت اگر پیروزی نهایی را به دست بیاوریم و انقلاب اسلامی پا بگیرد، مسئله لبنان هم حل می شود و دیدیم که امروز واقعا مسئله لبنان حل شده است؛ برای همین دکتر چمران دیگر به لبنان نرفت و به دستور امام سپاه را تشکیل داد.
هم اکنون خانه موزه دکتر چمران به عنوان خانه پدری و محل پرورش آن شهید بزرگوار توسط شهرداری تهران باز سازی شده و چند سالی است در راستای توسعه فرهنگ ایثار و شهادت فعالیت می کند.
منزل پدری شهید چمران از حدود سال 1330 محل سکونت خانواده ی پدری اش بوده. این بنا با مساحتی بالغ بر 244 متر به عنوان نمونه ای از معماری اواخر دوره قاجار واقع در محله چاله میدان پس از خریداری شرکت توسعه فضاها ی فرهنگی شهر تهران از ورثه مرحوم حسن چمران (پدر دکتر چمران) به خانه موزه تبدیل شد.
در این مکان مقداری از وسایل شخصی شهید به همراه تصاویرش و آثار او به نمایش گذاشته شده است.
تاریخچه بنیاد شهید چمران
بعد از شهادت دکتر مصطفی چمران در 31 خرداد سال 60، به گنجینه ای از آثار شهید دست یافتیم که بسیار ارزشمند بود. این آثار مجموعه ای از دست نگاشته ها، سخنرانی های ضبط شده ، پیش نویس سخنرانی ها، تحلیلی های سیاسی و نظامی و اخلاقی ، آثار هنری (مجموعه ای از اسلایدها، عکس ها، نقاشی ها و کروکی های طراحی، خطاطی و مجلات هنری) کتب و جزوه هایی از دهه 1320 به بعد و آثار علمی دانشگاهی را تشکیل می داد که بسیاری از زوایای پنهان و ناشناخته دکتر چمران را بازگو می کرد و شایسته آن بود که گردآوری و موضوع بندی کلی و مورد نگهداری حفاظت صورت پذیرد.
به این مجموعه آثار ، تصاویر و فیلم هایی که هنرمندان دیگری ثبت و ضبط کرده بودند و و نگاشته هایی را که دیگران درباره او نوشته بودند از منابع گوناگون گردآوری و افزوده شد و همه دوستدارانش تاکید بر حفظ و بسط و گسترش و تحلیل این آثار داشتند.
بنابرین در همان سال 1360 تصمیم بر ایجاد جایگاهی برای گردآوری همه آثار و ساماندهی ، موضوع بندی و چاپ و نشر آن ها اتخاذ گردید و «بنیاد شهید چمران» برای تحقق بخشیدن به این اهداف تاسیس گردید.
تا کنون تقریبا همه آثاری که موجود بود گردآوری و موضوع بندی شده است و کتب بسیاری حتی به زبان های عربی و انگلیسی به چاپ رسید که بعضی از آن ها از یکصد بار چاپ هم فراتر رفته اند. همچنین تعدادی از سخنرانی ها و تصاویر او نیز در اختیار عموم قرار گرفته است.
«بنیاد شهید چمران» تنها به این امور فرهنگی اکتفا نکرده و بعد از شهادت دکتر چمران، طرح های نیمه کاره علمی نظامی او را پیگیری و ادامه داد تا به تولید نمونه آن ها دست یافت از جمله: زیردریایی کوچک چریکی و سپس نوع پیشرفته تر آن که در خلیج فارس به آزمایش درآمد، خودروی نیمه شنی دار، خودروی شنی دار زرهی، خودروی مخصوص نقاط صعب العبور، پل چریکی(که به سافت پل مجنون انجامید) و طرح های دیگری که متاسفانه ادامه نیافت.
این بنیاد هم اکنون راه فرهنگی خود را می پیماید و با همکاری دوستان و علاقمندان به فرهنگ والای جهاد و ایثار و شهادت می تواند به جایگاهی بالاتر ارتقا یابد.
آدرس:
تهران، خیابان وصال شیرازی، پلاک 57،زنگ ۱
تلفن: 02166461829